منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جامی و گفتا که عیب پوشیدن
(حافظ)
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جامی و گفتا که عیب پوشیدن
(حافظ)
اللهمّ! خدایا!
طَهِّرنی فیهِ مِن الدّنسِ وَ الاَقذارِ!
در این روز مرا از پلیدی و کثافات پاک دار!
وَصَبِّرنی فیه عَلی کائناتِ الأَقذارِ!
و در آن مرا از شرّ قضا و قدَرَت شکیبایی ده!
وَ وَفّقنی فیه للتُّقی وَ صُحبة الاَبرارِ!
و در آن مرا در پرهیزکاری و مصاحبت با نیکوکاران موفق گردان!
بِعَونِکَ یا قُرّةَ عَینِ المساکینَ!
به یاری خود ای مایه شادی و اطمینان خاطر مسکینان!
اللهمّ! خدایا!
زیّنی فیه بالسِّترِو العفاف!
در این روز مرا با زیور پوشش و عفت نفس بیارای!
واستُرنی فیه بلباس القُنُوع وَ الکَفافِ!
و در آن مرا با لباس قناعت و کفاف بپوشان!
وَ احمِلنی فیه عَلی العَدلِ و الإنصافِ!
و در آن مرا به انجام عدل و انصاف وادار کن!
وَ آمِنّی فیه مِن کُلِّ ما اَخافُ!
و در آن مرا از هرچه ترسانم ایمن ساز!
بِعِصمتِکَ یا عِصمةَ الخائِفینَ!
به نگهبانی و نگهداریت ای عصمت بخش خدا ترسان!
آن تیز چشم بصیرت، آن شاه باز صورت و سیرت، آن نور چراغ روحانی، شاه شجاع کرمانی. ابوحفض حدّاد با عظمت خود، چون او را بدید، بر خاست و پیش او آمد و گفت: «وجدتُ فی القباءِ ما طلبتُ فی العِباء» یافتم در قبا آنچه در گلیم می طلبیدم.
نقل است که چهل سال نخفت. و نمک در چشم می کرد و چشمهایش چون دو کاسه خون شده بود. شبی بعد از چهل سال بخفت. خدای را -جلّ جلاله- به خواب دید. گفت: «بار خدایا! من تو را به بیداری می جستم، در خواب یافتم» فرمود که: ای شاه! ما را در خواب از آن بیداری ها یافتی. اگر آن بیداری ها نبودی، چنین خوابی ندیدی»
بعد از آن او را دیدندی که هر جا رفتی، بالش می نهادی و می خفتی و گفتی: « باشد که این یک بار دیگر چنان خواب بینم» عاشق خواب خود شده بود و گفتی که: «یک ذرّه از این خواب به بیداری همه عالم ندهم»
نقل است که شاه را پسری بود، به خطّی سبز بر سینه او «الله» نبشته بود. چون جوانی بر او غالب شد، به تماشا مشغول شد و رباب زدن بیاموخت و آوازی خوش داشت. و رباب می زد و می گریست. شبی بیرون آمد، رباب زنان و سرود گویان. به محلتی فرو رفت. عروسی از کنار شوهر برخاست و به نظاره او آمد. مرد بیدار شد و زن را ندید. برخاست و آن حال مشاهده کرد. آواز داد که: « ای پسر! هنوز وقت توبه نیست؟» این سخن بر دل او آمد و گفت: «آمد. آمد» و جامه بدرید و رباب شکست و غسل کرد و باز خانه نشست. آن «الله» که بر سینه داشت، مسمّی گشت. و چهل روز از خانه بیرون نیامد و هیچ نخورد. پس بیرون آمد و برفت. پدر گفت: « آنچه ما را به چهل سال دادند، او را به چهل روز دادند».
نقل است که شاه را دختری بود و پادشاهان[کرمان] می خواستند. سه روز مهلت خواست و در آن سه روز در مساجد می گشت، تا درویشی را دید که نماز می گزارد. صبرکرد تا نماز تمام کرد. گفت: «ای درویش! اهل داری؟» گفت: «نه». گفت: « اهلی از اهل قرآن خواهی؟». گفت: «مرا چنین زن که دهد؟ که سه درم بیش ندارم». شاه گفت: « من دهم دختر خود را به تو، به این سه درم که داری: یکی به نان ده و یکی به شیرینی و یکی به عطر و عقد نکاح بند». پس چنان کرد و هم در آن شب دختر به خانه به خانه او فرستاد. دختر چون به خانه درویش دآمد، نانی خشک دید بر سر کوزه آب. گفت: «این نان چیست؟». گفت: « دوش بازمانده بود، به جهت امشب باز گذاشتم». دختر قصد کرد که بیرون آید. درویش گفت: «دانستم که دختر شاه با من نتواند بود». دختر گفت: «ای جوان! من نه از بینوایی تومی روم. بل که از ضعف ایمان و یقین تو می روم که از دوش نانی نهاده ای و اعتماد بر رزّاق نداری. ولکن عجب از پدر خود می دارم که بیست سال مرا در خانه داشت و گفت: تو را به پرهیزگاری خواهم داد. و به کسی داد که اعتماد به خدای-عزّوجلّ- ندارد.درویش گفت:« این گنه را عذری است». گفت: « عذر آن است که در این خانه یا من باشم یا نان خشک».
نقل است...(ادامه دارد)
اللهمّ! خدایا!
حَبِّب اِلیَّ فیه الاِحسانِ!
در این روز نیکی کردن را محبوب من گردان!
وَکَرّه اِلیَّ فیه الفُسُوقَ وَ العِصیانَ!
و در آن فسق و نافرمانی را در نزدم زشت و ناپسند قرار ده!
وَ حَرِّم عَلیَّ فیه السَّخطَ وَ النّیرانَ!
و در آن خشم و آتش جهنم را بر من حرام کن!
بِعَونِکَ یا غیاثَ المُستَغیثینَ!
به یاری خودت ای فریاد رس فریاد زنندگان!
اللهمّ! خدایا!
اِجعلنی فیه من المتوکلینَ علیکَ
در این روز مرا از توکل کنندگان بر تو قرار بده!
وَاجعلنی فیه من الفائزینَ لدیک!
و در آن مرا از موفقان در نزدت قرا بده!
وَاجعلنی فیه من المقرّبینَ اِلیکَ!
و در آن مرا از مقرّبان درگاهت قرار ده!
بِاِحسانِکَ یا غایةَ الطالبینَ!
به حقّ احسانت ای هدف هدف داران!
اللهمّ! خدایا!
اِجعل لی فیه نصیباً من رحمتِکَ الواسِعةِ!
در این روز مرا بهره ای از رحمت گسترده ات عطا فرما!
وَ اهدنی فیهِ لِبراهینکَ السّاطِعَةِ!
و در آن مرا با دلایل روشنت هدایت نما!
وَ خَذ بِناصِیتی اِلی مرضاتِکَ الجامعةِ!
و پیشانی ام را به سوی خشنودی همه جانبه ات سوق ده!
بِمُحبّتِکَ یا اَمَلَ المشتاقینَ!
به حق محبتت ای آرزوی مشتاقان!
اللهمّ! خدایا!
اُرزقنی فیه رَحمةَ الاَیتامِ!
در این روز مرا مهربانی با یتیمان را روزی فرما!
وَ اِطعامَ الطّعامَ!
و اطعام به گرسنگان را!
وَ اِفشاءَ السّلام!
و انتشار سلام را!
وَ صُحبةَ الکرامِ!
و همنشینی با نیکان را!
بِطولکَ یا ملجاءَ الآمِلینَ!
به حق انعامت ای پناه آرزومندان!
ضمنا" كليد اوليه سوالات آزمون سراسري سال 1392 از ساعت 15 روز يكشنبه مورخ 9/4/1392 از طريق همين سايت قابل دسترس مي باشد.
|
1 |
سوالات گروه آزمايشي رياضي و فني سال 1392
)ساعت 14:30 روز پنج شنبه( |
دفترچه اختصاصي | ||||
|
2 |
سوالات گروه آزمايشي هنر سال 1392
)ساعت 20:00 روز پنج شنبه( |
دفترچه اختصاصي | ||||
|
3 |
سوالات گروه آزمايشي علوم تجربي سال 1392
)ساعت 15:00 روز جمعه( |
دفترچه اختصاصي - بهياري | ||||
|
4 |
سوالات گروه آزمايشي زبانهاي خارجي سال 1392
)ساعت 19:00 روز جمعه( |
دفترچه اختصاصي - زبان هاي فرانسه وآلماني | ||||
|
5 |
سوالات گروه آزمايشي علوم انساني سال 1392
)ساعت 14:30 روز شنبه( |
دفترچه اختصاصي - اصول و عقايد | ||||
روابط عمومی سازمان سنجش آموزش کشور
اللهمّ! خدایا
اَعِنّی فیه علی صیامه و قیامه!
مرا در این روز به روزه و اقامه نماز یاری کن!
و جَنِّبنی فیه من هَفَواتهِ وَ اِثامِهِ!
و در آن مرا از لغزش ها و گناهان دور ساز!
وَارزُقنی فیه ذِکرکَ بِدوامه!
و در آن ذکر دایم را نصیبم فرما!
بتوفیقکَ یا هادی المضلّینَ!
به توفیق بخشی خود ای راهنمای گمراهان!
اللهمّ! خدایا
لاتَخذُلنی فیه لِتعرُّض مَعصِیَتِکَ!
در این روز مرا بواسطه نافرمانی از تو خوار مساز!
و لا تَضربنی فیه بِسیاط نَقَمتِک
و در آن مرا با تازیانه قهرت مجازات مکن!
وَ زَحزِنی فیه مِن موجباتِ سَخطِک!
ومرا در آن از موجبات خشم و غضبت دور گردان!
بِمنّک وَ اَیادیکَ!
به حق احسان و نعمت های تو!
یا منتهی رَغبةِ الراغبینَ!
ای منتهای آرزوی مشتاقان!
اللهمّ! خدایا!
اجعلنی فیه من المستغفرینَ!
در این روز مرا از توبه کنندگان قرار بده!
واجعلنی فیه من عبادک الصالحین!
و مرا در آن از بندگان قانع درستکار ت قرار بده!
وَاجعلنی فیه من اَولیائکَ المقرّبینَ!
و در آن مرا از دوستان مقرّب درگاهت قرار بده!
بِرأفتکَ یا اَرحمَ الراحمینَ!
به حق لطف و رأفتت ای مهربانترین مهربانان!
حکایت(1)
یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه می گویی در حق فلان عابد که دیگران به طعنه سخن ها گفته اند. گفت: بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم.
هر که را جامه پارسا بینی پارسا دان و نیکمرد انگار
ور ندانی که در نهادش چیست محتسب را درون خانه چه کار
پادشاهی را شنیدم که به کشتن بیگناهی اشارت کرد...
به ادامه مطلب تشریف ببرید خواهشا
اللهم!خدایا
قَوّنی فیه علی اِقامةِ اَمرکَ
مرا در این روز برای برپا داشتن فرمانت نیرو بده!
وَ اَذِقنی فیه حلاوة ذکرک!
و در آن شیرینی ذکرت را به من بچشان!
وَ اَوزعنی فیه لِأداء شکرک بکرمک!
و در آن برای شکر خود به کرمت مهیا ساز!
وَاَحفِظنی فیه بِحِفظکَ وَ سترکَ!
و در آن با حفظ و پرده پوشیت مرا از گناه محفوظ دار!
یا اَبصرَ الناضرینَ!
ای بصیرترین بینندگان!
دوست داشتی دعا رو ترکیب کن
اللهمَّ!
اُرزُقنی فیه الذّهنَ وَ التّنبیه!
خدایا در این روز مرا هوش و بیداری نصیب فرما!
و باعِدنی فیه مِن السَّفاهَةِ و التّمویه!
و در این روز مرا از سفاهت و جهالت و کار باطل دور ساز!
واجعل لی نصیباً مِن کلّ خیرتُنزِلُ فیه!
و از هر خیری که در این روز نازل می کنی مرا نصیب کن!
بِجودِکَ یا أجودَ الأجوَدینَ!
به حق جود و کرمت قسم ای بخشاینده ترین بخشندگان!
دوست داشتی جملات رو ترکیب کن(اگه خواستی من جواب درست برات می فرستم)
خدایا!!
معرفت، شرافت، انسانیت، رفاقت،
سخاوت، مناعت، مساعدت،
سعادت، رعایت، شجاعت، سلامت،
بلاغت، محبت، مهارت، مجاهدت و...
بر ما ارزانی دار
اللهمَّ!!
أعطِنا
المعرفةَ، الشرافةَ، الإنسانیة،
الرفقَ، السخاوةَ، الأبیة، العونَ،
السعادة، الرعایةَ، الشجاعةَ، السلامةَ،
البلاغةَ، المحبة، المهارة،
الجهدَو...
اللهمَّ قَرّبنی فیه اِلی مَرضاتک
خدایا در این روز مرا به خشنودیت نزدیک ساز!
وَ جَنِّبنی فیه مِن سَختِک و نقِماتک
و در این روز مرا از خشم و غضبت دور ساز!
وَ وَفّقنی فیه لِقِرائةِ آیاتک
و مرا برای قرائت آیات قرآنت موفق گردان!
برحمتک یا اَرحمَ الراحمینَ
به مهربانیت قسمت می دهم ای مهربان ترین مهربانان!
اگه دوست داشتی جملات بالا رو ترکیب کن!(اگه خواستی جواب درست رو برات ارسال می کنم)
اللهمّ اجعل صیامی فیه صِیامَ الصائمینَ
خدایا روزه مرا در این روز مانند روزه داران حقیقی قرار بده!
و قیامی فیه قِیام القائمین
و اقامه نمازم را مانند نمازگزاران واقعی قرار بده!
وَ نَبّهنی فیه عن نَومة الغافلینَ
و مرا از خواب غفلت کنندگان بیدار ساز!
و هب لی جُرمی فیه یا اله العالمینَ
و در این روز جرم مرا ببخش ای خدای عالم!
واعفُ عَنّی یا عافیاً عَن المجرمینَ
و مرا ببخش ای بخشناینده گناهکاران!
اگه دوست داشتی این جملات رو که دعای روز اول ماه رمضان است را ترکیب کن(خواستی جوابش می زارم)
اللهمّ لَکَ صُمتُ وَ علیک توکلتُ
خدایا برای تو زوزه گرفتم و بر تو توکل کردم
یا عُدّتی فی کُربَتی! ای قوت و نیروی من در روز های غم من!
و یا صاحبی فی شدّتی! و ای یار و یاور من در روزهای سختی!
و یا ولیّ فی نعمتی و یا غایتی فی رغبتی!و ای ولی نعمت من و ای منتهای آرزوی من!
أنتَ الساتِرُ عَورتی! تو پوشاننده زشتی های منی!
و المؤمنُ روعَتی و المُقیلُ عَثرَتی! و ایمنی دهنده هراسهایم و بخشنده لغزش هایم!
فاغفر لی خَطیئتی! از خطا هایم در گذر!
اگه دوست داشتی این جملات رو که از اعمال سحر ماه رمضان است را ترکیب کن
بروید به ادامه مطلب خواهشاً
آورده اند که موش پُر هوشی سفید در گوشه ای قرار گرفته و از گوشه ای توشه ای تمتّع کرده، ناگاه گربه ای در کلبه او در آمد. موش را دست و پا به هم بر آمد. و در زیر چشم نگاهی می کرد و از سوز سینه، آهی می کشید. گربه بر آشفت و گفت: ای دزد نابکار! از برای چه آه کشیدی؟ و از من چه دیدی که سلام نکردی؟
موش در جواب گفت: ای شهریار عالی مقدار! هرگز کسی شنیده باشد که در حالت نزول ملک الموت، کسی بر او سلام کرده باشد؟
از این جواب گربه آزرده شد و گفت: ای نابکار! کجا از من ستمی به تو رسیده که از این قبیل سخنان می گویی؟سلام کردن سنت است و جواب سلام واجب. پس اگر تو سلام کنی مرا متعهد امر واجبی کرده ای. من خواستم که ثواب برای تو حاصل شود. نقلی وارد شده که در ایام حضرت نبوی(صلعم) شخصی در جایی پنهان شد که شاید در سلام بر آن حضرت سبقت بگیرد. جبرئیل آمد و آن حضرت را خبر دادو گفت: حق تعالی می فرمایدکه فلان شخص در فلان موضع پنهان است تا در سلام برتو سبقت گیرد
حکایت
راهداری بد کیش و بی دیانت بود و مسافرین از دست او دلگیر بودندتا روزی که وفات یافت مردم می گفتند حال این راهدار چگونه باشد؟ قضا را شبی یکی از صلحا آن شخص را به خواب دید که(ادامه داستان در قسمت دوم)
به قول سهراب «به سراغ من اگر می آیید/ نرم و آهسته بیایید/ مبادا...