می دانید علی مرا چگونه کشتند؟
در حالیکه تشنگان قدرت بی نمازش معرفی کردند
بر محراب عبادت عاشقانه شهید شد.
این سرنوشت امامان معصوم من است که معصومانه در لابه لای
آتش آز و طمع دنیا پرستان سوختند
و پر پر شدند.
می دانید علی مرا چگونه کشتند؟
در حالیکه تشنگان قدرت بی نمازش معرفی کردند
بر محراب عبادت عاشقانه شهید شد.
این سرنوشت امامان معصوم من است که معصومانه در لابه لای
آتش آز و طمع دنیا پرستان سوختند
و پر پر شدند.
مهاتما گاندی (رهبر استقلال هند): اگر هندوستان بخواهد یك كشور پیروز شود، باید از زندگی امام حسین(ع) پیروی كند.
محمدعلی جناح (رهبر استقلال پاكستان): به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق (امام حسین) این شهیدی كه خود را در سرزمین عراق قربانی كرد، پیروی كنند.
توماس كارلایل (فیلسوف و مورخ انگلیسی): بهترین درسی كه از واقعه كربلا میگیریم، این است كه حسین و یارانش، ایمان استوار به خدا داشتند.
پروفسور ادوارد براون (شرقشناس انگلیسی): آیا قلبی پیدا میشود كه وقتی درباره كربلا سخن میشنود، آغشته به حزن و اندوه نشود؟
موریس دوكبری (اندیشمند فرانسوی): بیایید ما هم از زیردستی یزیدیان به نوعی خلاصی یابیم و مرگ باعزت را بر زندگی باذلت ترجیح دهیم، زیرا مرگ باعزت و شرافت بهتر از زندگی باذلت است.
پروفسور ماربین (فیلسوف و خاورشناس آلمانی): من معتقدم كه رمز بقا و پیشرفت اسلام و تكامل مسلمانان به خاطر شهید شدن حسین(ع) و آن رویدادهای غمانگیز میباشد.
بولس سلامه(نویسنده و شاعر مسیحی لبنانی):شبهایی كه بیدار بودم یك بار برای مدتی طولانی به جهت علاقهای كه به آن دو بزرگوار – امام علی و امام حسین(ع) - داشتم، گریستم سپس شعر علی و حسین را سرودم.
عباس محمود عقاد (نویسنده و ادیب مصری): جنبش امام حسین(ع)، یكی از بینظیرترین جنبشهای تاریخی است كه تاكنون در زمینه دعوتهای دینی یا نهضتهای سیاسی پدیدار گشته است.
گابریل آنگری (نویسنده فرانسوی): آرامگاه حسین در كربلا بعد از كعبه، بدون تردید دومین زیارتگاه مسلمانان است. جنایت كربلا وحشتانگیز و حیوانی و غیرانسانی بود.
عبدالرحمن شرقاوی(نویسنده مصری): حسین(ع)، شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین ببالد، بلكه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار كنند.
ابن ابی الحدید (دانشمند و شاعر عراقی): مانند حسین چه كسی را سراغ دارید به راستی این مرد مافوق بشر كیست كه لحظهای پستی را نمیپذیرد و با اختیار خود در برابر ستمگران سر تعظیم فرود نمیآورد.
توماس ماریک= گرچه کشیشان ما از ذکر مصیبت های حضرت مسیح(ع) مردم را متاثر میسازند ولی آن شور و هیجانی که در پیروان امام حسین(ع) یافت میشود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا به سبب این باشد که مصیبت های حضرت مسیح در برابر مصیبت های امام حسین(ع) پر کاهی در مقابل کوه بزرگی است.
لیاقت علی خان (نخست وزیر سابق پاکستان)= این روز محرم برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگی دارد در این روز یکی از حزن آور ترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد شهادت امام حسین(ع) در عین حزننشانه ی فتح نهایی روح واقعی اسلام بود زیرا تسلیم کامل به اراده ی الهی به شمار میرفت این درس به ما می آموزد که مشکلات و خطر ها هرچه باشد نبایستی ما پروا کنیم و از حق و عدالت منحرف شویم.
منبع:http://alghos.mihanblog.com

بگذار به خیالی خوش باشم که اگر نباشد سیل اندوه مرا غرق دریای غم خواهد ساخت.
دعای کمیل
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ
خدايا از تو درخواست مى كنم،به رحمتت كه همه چيز را فرا گرفته
وَ بِقُوَّتِكَ الَّتى قَهَرْتَ بِها كُلَّ شَىْءٍ
و به نيرويت كه با آن بر هرچيز چيره گشتى
وَ خَضَعَ لَها كُلُّ شَىْءٍ
و در برابر آن هرچيز فروتنى نموده
وَ ذَلَّ لَها كُلُّ شَىْءٍ
و همه چيز خوار شده
وَ بِجَبَرُوتِكَ الَّتى غَلَبْتَ بِها كُلَّ شَىْءٍ
و به جبروتت كه با آن بر همه چيزى فائق آمدى
وَ بِعِزَّتِكَ الَّتى لا يَقُومُ لَها شَىْءٌ
و به عزّتت كه چيزى در برابرش تاب نياورد
وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتى مَلاَتْ كُلَّ شَىْءٍ
و به بزرگىات كه همه چيز را پر كرده
وَ بِسُلْطانِكَ الَّذى عَلا كُلَّ شَىْءٍ
و به پادشاهىات كه برتر از همه چيز قرار گرفته
وَ بِوَجْهِكَ الْباقى بَعْدَ فَناَّءِ كُلِّ شَىْءٍ
و به جلوهات كه پس از نابودى همه چيز باقى است
وَ بِأَسْمائِكَ الَّتى مَلاَتْ اَرْكانَ كُلِّ شَىْءٍ
و به نامهايت كه پايه هاى همه چيز را انباشته
وَ بِعِلْمِكَ الَّذى اَحاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ
و به علمت كه بر همه چيز احاطه نموده
وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَضاَّءَ لَهُ كُلُّ شىْءٍ
کتابی مفصل در مورد قواعد زبان عربی ( صرف و نحو) با تقسیم بندی مباحث و استفاده از نمودار.
نام کتاب: قواعد اللغة العربیة
فرمت: پاورپوینت
حجم: 812 صفحه
مولف: یوسف الملا
زبان: عربی
برای دانلود از یکی از لینکهای زیر استفاده کنید (حجم: دو مگابایت)
منبع: http://www.sepahi61.ir/
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهٔ هذا حسین او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریهخیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چها درین ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زادهٔ زیاد نکردهست هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند
منبع: http://ganjoor.net/mohtasham/divan-moh/tarjeeha/sh1/
به زخم تیر عدو آفتاب خونین است و داغ ماه محرم عجیب سنگین است
نه من تمامی عالم به سوگ شاه شهید دلش گرفته زدست زمانه غمگین است
بیا ستاره ی بارانی ی شهاب شویم که روزگار همیشه به فکر گلچین است
به گریه سیل شود دامن مبارک چشم عزای شاه دو عالم فدایی ی دین است
شفق شفق همه دامن زمین سرخ است فلق فلق همه آسمان غماگین است
وصلتُ إلی هذه النتیجة أنّ المدونة لا تفیدُ للتدریس و الدراسة بل تحوی التفریح و اللهو!
ألیسَ کذلک؟
ما هُوَ رأیکم؟!
هَل أشتبِه حول هذا الأمر؟!
حتی الآن کثیر من الناس لا یستفیدون من اینترنت صحیحاً بل یمضی وقتهم عقیما جدّاً
ربّما لا یدرک الأفرادُ مرور الزمن و وصول الموت
فلذا مشغولونَ باللهو و اللعب و هذه سیّئة للغایة.
لیت الناس یعلمون أنّ الوقت یُمرّ کَمُرّ السحاب!
أمّا واحسرتا!
إنّ کثیراً من الناس مستغرقونَ فی شیءٍ لا یدرکون
وامّا أنت یا صدیقی أو صدیقتی العزیزة!
إذا ترید أن تاتیَ إلی مدونتی و تستفیدُ منها
أطلبُ منک أن تطلبَ من الله
عفوی و مغفرتی!
ترحیباً
شکراً !
ای کاش مثل کودکی ها ساده بودیم
یا مثل شیخ قصه ها افتاده بودیم
ای کاش مانند شهیدان خدا جوی
در جنگ با ظلم و ستم آماده بودیم
ای دردهای آسمانی، باز برگرد
ای بالهای وسعت پرواز برگرد
دیگر نماز صبحمان رنگی ندارد
ای رنگ سبز لحظه آغاز برگرد
برگی که افتاد از درخت آسمانی
شور دل من بود و ایام جوانی
آن روزها یادش گرامی باغبانا
سرشار بود از همدلی و همزبانی
شاید اگر بار دگر افتد گزارم
سوی جوانی، می نمایم باغبانی
رفت از کف من اشتیاق زندگانی
شد از بر من لحظه های آسمانی
یادش بخیر آن روزهای گرم ایمان
اوج غرور کودکانه سرگرانی
گاهی مسیری بی هدف،در گردبادی
گاهی اسیری دست احساسات آنی
گاهی به عشق واژه های ناب قرآن
گاهی به موج مذهب زرتشت و مانی
یک لحظه در کوی تفکر ها ظفرمند
یک لحظه در بحر عمیق ناتوانی
یادش بخیر آن روزهای جاودانی
ایام خوب و سرخوشی های جوانی
ای باغبان! هنوز برای تو نو برم
کال است و تازه، میوه مبهوت باورم
شاید اگر حوالی من را هرس کنی
جام الست بشکنم و پرده بردرم
یک عمر سر به سوی سماوات کرده ام
یک نسل راخیال وصالش برابرم
ای باغبان! غمان من و سینه فراق
این سینه ی پراز غم خود را کجا برم
یا اشک را برای وساطت روان کنم
یادر مقام صبر ازین باغ بگذرم
جز خاطرات باغ دل من نمانده است
در انزوای باور دلگوشه سرم
دیوارهای خانه رفیق دل منند
درد آشنای زخم عمیق دل منند
این روزگار کهنه نگهدارراز نیست
اسرار نانوشته به کاغذ نیاز نیست
مارا به داغ لاله نشاندند الغیاث
تا غربتی دوباره کشاندند الغیاث
بگذارتا به کشته عاشق حسد برند
یورش برین فتاده دست احد برند
اشک من و ستاره تنها یکی شدند
سیلی که با سواحل دریا یکی شدند
ای خاطرات کهنه تو و عشق برنگرد
دور و برسرشک دلم بیشتر نگرد
امشب نماز را به اسیری کشانده ام
دست نیاز خویش به پیری رسانده ام
ای وای دوستان!دلم از غصه تنگ شد
اشکم میان رکعت باران قشنگ شد
نمونه سؤال های عربی درس دوم عربی سال دوم رشته علوم انسانی
به جملات توجه نمایید
الف- هُوَ الذی جَعَلَ رسولَهُ بالهُدی، الفلاحانِ یَزرعانِ مزرعتهما،
ب- الیوَم اکملتُ لکم دینکُم، لا تتخذوهم اولیائَکُم، هذا مِن ربّی
ج- اُعبدونی یا عبادنا! الهی! هب لنا من لدنکَ رحمةً!، للهِ ما فی الأرضِ
د- إن تنصروا اللهَ یَنصرکم اللهُ، إیاکَ نعبدُ، العاقل من یبتعدُ عن الباطل
اکنون به سؤالات با توجه به جملات بالا پاسخ دهید:
1) ضمیرها و نوع آن را در جملات مشخص نمایید:
2) اسم موصول و نوع آن را بنویسید و صله موصول را نشان دهید
3) معرب و مبنی را جدا کنید
4) فعل و نوع آن را مشخص نمایید
5) فاعل و نوع آن را مشخص نمایید
6) مفعول و نوع آن را بنویسید
7) مبتدا را پیدا کنید
8) خبر و نوع ان را بنویسید
9) جار و مجرور را نشان دهید
10) جملات بالا را ترکیب کنید
جملات زیر را حرکت گذاری نمایید
1) الجنّة تحت اقدام الأمهات
2) صدقت الطالبة فی قولها
3)الله یعلم کلّ الأسرار
4) ننزّل من القران ما هو شفاء للمؤمن
مه من نقاب بگشا ز جمال کبریایی
که بتان فرو گذارند اساس خودنمایی
شده انتظارم از حد چه شود ز در درآیی
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی
چه کسم چه کاره ام من که رسم به عاشقانت
شرف است، آنکه بوسم قدم ملازمانت
به
کمینه استخوانی که برد
هما ز خوانت
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
چو كمال حسن مطلق كه ز عشق بی نیاز است
دل مبتلای محمود به طرّه ایاز است
که مدار شوخ چشمان به کرشمه است و ناز است
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
ز حدیث لعل گاهی،زندم ره دل و دین
کشدم به ناز گاهی به کمند زلف پرچین
زندم به تیر مژگان،کُشدم به خنجر کین
به کدام مذهب است این،به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را ، که تو عاشقم چرایی
چو به سیر باغ سرو قد خود عیان نماید
ز عذار لاله گونش چمن ارغوان نماید
رخ خود پی نظاره چو به گلستان نماید
مژه ها و چشم شوخش به نظر چنان نماید
كه میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
چه شود که مطرب آید به سماع ذکر "یا حی"
کند التفات ساقی، سوی بزم ما پیاپی
غم عشق را دوایی نبود به جز نی و می
ز فراق چون ننالم من دلشکسته گون نی
که میان سنبلستان، چرد آهوی ختایی
نگشود عقده دل نه ز شیخ و نه از برهمن
نه ز دیر طرف بستم نه ز کعبه و نه ز ایمن
که نصیب عاشقان شد ز ازل فضای گلخن
سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گلها همه بوی بیوفایی
چو بنای عاشق همه سوز و ساز دیدم
ره حسن و عشق یكسر به نیاز و ناز دیدم
ز جهانیان گروهی به ره مجاز دیدم
به قمــــــــار خانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
ز حدوث پاک گشتم به قدم رهم ندادند
ز وجود هم گذشتم به عدم رهم ندادند
به کنشت سجده کردم به صنم رهم ندادند
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی
به حرم صلای هاتف چو حكایت اندر آمد
که نوید وصل گویا ز دیار دلبر آمد
به تو مژده باد ای دل که شب غمت سرآمد
در دیر می زدم من که ندا ز در در آمد
به قول سهراب «به سراغ من اگر می آیید/ نرم و آهسته بیایید/ مبادا...