شنبه سی ام مهر ۱۴۰۱ - 11:29 - حسین شمسی -
چتر بردار و بیا دل به بیابان بزنیم،
تا ببینی که چه سان منتظر بارانم!
با توام با تو که در کوچۀ دل جا داری،
همه گفتند اگر از ته دل داد زنم می آیی!
باغ همسایۀ ما از نم اشکت لبریز،
لب ما تشنه شب و روز کویر لوت است!
چتر بردار و بیا،
گرچه گزارشگری از آب و هوا،
گفت این منطقه دارای هوایی گرم است،
و نخوهد آمد دیرگاهی باران!
من به ایمان تو باور دارم!
تو بخواهی ز دل آتش سوزان فلک،
چشمۀ آب روان می آید!
تو بخواهی همه جا قطرۀ جان می ریزد!
چتر بردار و بیا منتظر ابر مباش!
ابر آنی،
چو دلی می گیرد،
می آید!
چشم برهم زدنی،
حتی نه،
کمتر از لحظۀ دیدار نسیمی با لب،
نم اشکی در خواب،
عطر باغ گل یاسی در شب،
ابر جان منتظر آه دلی غمگین است،
که به یکباره غم کل جهان را ببرد!
حسین شمسی
به قول سهراب «به سراغ من اگر می آیید/ نرم و آهسته بیایید/ مبادا...