چهارشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۲ - 11:19 - حسین شمسی -
أعندكم غرفة خالية؟
اتاق خالی دارید؟
لقد حجزت عندكم غرفة.
من یک اتاق رزرو کرده ام.
اسمى مولر.
اسم من مولر است.
أحتاج لغرفة سرير واحد.
من به یک اتاق یک تخته احتیاج دارم.
أحتاج لغرفة سريرين.
من به یک اتاق دو تخته احتیاج دارم.
كم سعر الغرفة لليلة؟
اتاق شبی چند است؟
أريد غرفة مع حمام بانيو.
من یک اتاق با حمام می خواهم.
أريد غرفة مع حمام دش.
من یک اتاق با دوش می خواهم.
أيمكن أن أرى الغرفة؟
می توانم اتاق را ببینم؟
أيوجد هنا موقف سيارات؟
اینجا پارکینگ دارد؟
أتوجد هنا خزينة أمانات؟
اینجا گاو صندوق دارد؟
أيوجد هنا جهاز فاكس؟
اینجا فاکس وجود دارد؟
جيد، أنا آخذ الغرفة.
بسیار خوب ، من اتاق را می گیرم.
هنا المفاتيح.
کلید ها اینجا هستند.
هنا أمتعتي.
چمدان من اینجاست.
متى يكون الإفطار؟
ساعت چند صبحانه سرو می شود؟
متى يكون الغداء؟
ساعت چند نهار سرو می شود؟
متى يكون العشاء؟
ساعت چند شام سرو می شود؟منبع:
http://araby.moontada.net/t219-topic
http://araby.moontada.net/t219-topicمنبع:
http://araby.moontada.net/t219-topicمنبع:
http://araby.moontada.net/t219-topicمنبع:
نعاین الحوار بين الطالب المصري محمد الذي أنهى دراسته بكلية الآداب- قسم اللغة الفارسية بجامعة طهران، و بين زميله علي الذي حضر في المطار مع أصدقائه الآخرين لتوديع محمد و هو يغادر طهران إلى بلاده مصر.
بداية إليكم المفردات/ الجزء الأول/
خُداحافِظي:توديع
اَزْ مَنْ جُدا مي شَوَدْ:يفارقني
دُوسْتي:صداقة
خُرْسَنْدْ:راضي
فَرامُوشْ نَكني:لا تنسى
اُميدْوارَمْ: آمل
الجزء الأول/
محمد: ديگَرْ بايدْ خُداحافِظي كنيمْ.
محمد: إذن لِنُودعِ بعضنا.
علي: اِحْساسِ عَجيبي دارَمْ! فِكرْ مي كنْمْ بَرادَرَمْ اَزْ مَنْ جُدا مي شَوَدْ.
علي: لديّ احساس عجيب! يتداعى لي أنّ أخي يفارقني.
محمد: مَنْ هَمْ هَمينْ اِحسْاسْ را دارَمْ. تو بِهْتَرينْ دُوسْتِ مَنْ هَسْتي.
محمد: أنا أيضاً لديّ نفس الإحساس. أنت أفضل صديق لي.
علي: مَنْ هَمْ اَزْ دوُسْتي با تُو بِسْيارْ خُرْسَنْدَمْ.
علي: أنا أيضاً راض جداً من صداقتي معك.
محمد: مي داني! مَنْ ايرانْ را دُوسْتْ دارَمْ، بِهْ خاطِرِ مَرْدُمِ بِسْيارْ خُوبَشْ و آشنايي با تو وَ سايرِ دُوسْتانْ.
محمد: تعلم! أنا احبّ ايران، لأجل شعبها الطيب جداً و تعرفي بك و بالأصدقاء الآخرين.
علي: پَسْ اُميدْوارَمْ كهْ ما را فَرامُوشْ نَكني.
علي: إذن آمل أن لاتنسانا.
محمد: مَگَرْ مي توانَمْ شُما را فَرامُوشْ كنَمْ؟
محمد: و هل أستطيع أن أنساكم؟
نعود إلى المفردات/ الجزء الثاني/
مُوَفَقْ باشي:تتوفق
بِهْ آرِزُوهايتْ بِرِسي:تبلغ آمالك
سَلامْ بِرِسانْ:بلّغ التحيات..
بِهْ مَنْ خَبَرْ بِدِهْ:أخبرني
تو را بِهْ خُدا مي سِپارَمْ:أستودعك الله
خُدا نِگَهْدارْ: في أمان الله
الجزء الثاني/
علي: اُميدْوارَمْ سَفَرِ خُوبي داشْتِهْ باشي وَ دَرْ كارْهايتْ مُوَفَقْ باشي.
علي: أتمنى لك سفرة ممتعة والموفقية في أعمالك.
محمد: مُتشَكرَمْ. مَنْ هَمْ اُميدْوارَمْ بِهْ هَمِهْ ي آرزُوهايتْ بِرِسي.
محمد: شُكراً، أنا أيضاً آمل أن تبلغ جميع آمالك.
علي: بِهْ پِدَرْ وَ مادَرَتْ سَلامْ بِرِسانْ. وَقْتي بِهْ مَقْصَدْ رِسيدي بِهْ مَنْ خَبَرْ بِدِهْ.
علي: بلّغ تحياتي لوالديك. عندما تصل أخبرني.
محمد: حَتْماً. عَلي عَزيزْ بَرايِ هَمِهْ چِيزْ اَزْ تُو مَمْنُونَمْ.
محمد: حتماً. علي اشكرك على كلّ ماقدمت لي.
علي: خواهِشْ مي كنَمْ. تو را بِهْ خُدا مي سِپارَمْ.
علي: عفواً. استودعك الله.
محمد: هَرْگِزْ مُحِبَتِ شُما را فَرامُوشْ نِمي كنَمْ. خُدا نِگَهْدارْ.
محمد: لن أنسى مودتكم أبداً. في أمان الله.
ندعوكم مستمعينا الأعزاء للإستماع إلى الحوار بالفارسية.
محمد: ديگر بايد خداحافظى كنيم.
علي: احساس عجيبى دارم! فكر مى كنم برادرم از من جدا مى شود.
محمد: من هم همين احساس را دارم. تو بهترين دوست من هستي.
علي: من هم از دوستى با تو بسيار خرسندم.
محمد: مى دانى علي! من ايران را دوست دارم، به خاطر مردم بسيار خوبش و آشنايى با تو و ساير دوستان.
علي: پس اميدوارم كه ما را فراموش نكني.
محمد: مگر مى توانم شما را فراموش كنم؟
علي: اميدوارم سفر خوبى داشته باشى و در كارهايت موفق باشي.
محمد: متشكرم. من هم اميدوارم به همه آرزوهايت برسي.
علي: به پدر و مادرت سلام برسان. وقتى به مقصد رسيدى به من خبر بده.
محد: حتماً. على عزيز براى همه چيز از تو ممنونم.
علي: خواهش مى كنم. ترا به خدا مى سپارم.
محمد: هرگز محبت شما را فراموش نمى كنم. خدا نگهدار.
http://araby.moontada.net/t219-topicمنبع:
میوه ها

اتاق خالی دارید؟
لقد حجزت عندكم غرفة.
من یک اتاق رزرو کرده ام.
اسمى مولر.
اسم من مولر است.
أحتاج لغرفة سرير واحد.
من به یک اتاق یک تخته احتیاج دارم.
أحتاج لغرفة سريرين.
من به یک اتاق دو تخته احتیاج دارم.
كم سعر الغرفة لليلة؟
اتاق شبی چند است؟
أريد غرفة مع حمام بانيو.
من یک اتاق با حمام می خواهم.
أريد غرفة مع حمام دش.
من یک اتاق با دوش می خواهم.
أيمكن أن أرى الغرفة؟
می توانم اتاق را ببینم؟
أيوجد هنا موقف سيارات؟
اینجا پارکینگ دارد؟
أتوجد هنا خزينة أمانات؟
اینجا گاو صندوق دارد؟
أيوجد هنا جهاز فاكس؟
اینجا فاکس وجود دارد؟
جيد، أنا آخذ الغرفة.
بسیار خوب ، من اتاق را می گیرم.
هنا المفاتيح.
کلید ها اینجا هستند.
هنا أمتعتي.
چمدان من اینجاست.
متى يكون الإفطار؟
ساعت چند صبحانه سرو می شود؟
متى يكون الغداء؟
ساعت چند نهار سرو می شود؟
متى يكون العشاء؟
ساعت چند شام سرو می شود؟منبع:
http://araby.moontada.net/t219-topic
وضوع: الثمار والمواد الغذائية السبت يونيو 09, 2012 4:18 pm | |
معي حبة فراولة. من یک توت فرنگی دارم. معي حبة كيوي وشمامة. من یک کیوی و یک خربزه دارم. معي برتقالة وحبة جريب فروت. من یک پرتقال و یک گریپ فروت دارم. معي تفاحة وحبة مانجو. من یک سیب و یک انبه دارم. معي موزة وحبة أناناس. من یک موز و یک آناناس دارم. أنا أعمل سلطة فاكهة. من یک سالاد میوه درست می کنم. أنا آكل قطعة توست. من یک نان تست می خورم. أنا آكل قطعة توست مع زبدة. من نان تست با کره می خورم. أنا آكل قطعة توست مع زبدة ومربى. من یک نان توست با کره و مربا می خورم. أنا آكل ساندوتش. من یک ساندویچ می خورم. أنا آكل ساندوتش بالمرجرين. من یک ساندویچ با مارگارین می خورم. أنا آكل ساندوتش بالمرجرين والطماطم. من ساندویچ با مارگارین و گوجه فرنگی می خورم. نحتاج إلى خبز وأرز. ما نان و برنج لازم داریم. نحتاج إلى سمك وستيك. ما ماهی و استیک لازم داریم. نحتاج إلى بيتزا ومكرونة إسباجيتى. ما پیتزا و اسپاگتی لازم داریم. ماذا نحتاج زيادة على ذلك؟ ما چه چیز دیگری لازم داریم؟ نحتاج إلى جزر وطماطم للشوربة. ما برای سوپ هویج و گوجه فرنگی لازم داریم. أين الـسوبر ماركت؟ سوپرمارکت کجاست؟ | |
http://araby.moontada.net/t219-topicمنبع:
موضوع: عربی در سفر 1 السبت مارس 10, 2012 9:49 pm | |
پس از چند ساعت هواپيما در فرودگاه بين المللي جده فرود ميآيد و ما وارد سالن فرودگاه ميشويم. بَعْدَ ساعاتٍ تَهْبِطُ الطائِرةُ في مطارِ جدَّة الدّوليّ فَنَدْخُلُ صالةَ المطارِ. چرا سالن فرودگاه و مخصوصاً دستشوييها تا اين اندازه كثيف است؟ لماذا صالَةُ المَطارِ و لاسِيَّما دَوْرات المياهِ وَسِخَةٌ لهذا الحَدّ؟ شايد به دليل ازدحام مسافران باشد. رُبَّما سَبَبُهُ ازْدِحامُ المُسَافرينَ. اكنون چكار میكنيم؟ و الا´نَ ماذا نَفْعَلُ؟ حدود دو ساعت مينشينيم سپس دستور ورود به سالن بعدي را به ما ميدهند. نَجْلِسُ هنا ساعَتَيْنِ تقريباً فَسَيَأْمُرونَنا بِدخُولِ الصَّالَةِ الثَّانِيةِ. كارمند فرودگاه به ما نگاه ميكند و گذرنامهها را مهر ميزند. يَنْظُرُ اِلَيْنا مُوَظَّفُ المَطارِ و يَخْتِمُ الجَوازاتِ. چرا اين كارمند با رويي گرفته با ما روبرو ميشود؟ لماذا يُواجِهُنا هذا المُوَظَّفُ مُقَطَّبَ الوجْهِ؟ نميدانم شايد خسته است. لا أدري رُبَّما هُو تَعْبَان. اكنون ما وارد عربستان شدهايم. لَقَدْ دَخَلْنَا الآنَ المملكةَ العربيَّةَ السُّعُودِيَّةَ. يك ساعت بعد سوار اتوبوسها ميشويم و به سمت مدينه منوره حركت ميكنيم. بَعْدَ ساعَةٍ نَرْكَبُ الحافِلاتِ مُتَّجِهينَ نَحْوَ المدينةِ المُنَوَّرةِ. از بدشانسي ما راننده اتوبوس هم عصبي است و با كسي حرف نميزند. مِنْ سُوءِ حَظِّنَا سائقُ الحافِلَةِ عَصَبِيٌّ (مُعَصَّبٌ) أَيْضاً وَ لايَتَكَلَّمُ مَعَ أَحَدٍ. مدير كاروان از زائران ميپرسد چه كسي ميتواند با راننده عربي حرف بزند. يَسْأَلُ حَملدارُ القافِلَةِ عَنْ الزُّوّارِ قائلاً مَنْ يَسْتَطيعُ لِيَتَكَلَّمَ مَعَ السائقِ باللُّغَةِ العربيَّةِ. من ميتوانم با او عربي صحبت كنم. أنا أقدر أَنْ أحاورَهُ باللغةِ العربيةِ. لطفا به راننده بگوييد كولر اتومبيل را خاموش كند. زيرا هوا بسيار سرد است. مِنْ فَضْلِكَ قُلْ للسَّائِقِ لِيُسَكِّرَ مُكَيَّفَ السَّيَّارةِ. لانَّ الجوَّ باردٌ جِدّاً. لطفا به راننده بگوييد كولر اتومبيل را روشن كند. زيرا هوا بسيار گرم است. مِنْ فَضْلِكَ قُلْ لِلسَّائِقِ لِيُشغِّلَ مُكَيَّفَ السَّيَّارةِ. لاَنَّ الجوَّ حارٌّ جِدّاً. لطفا به راننده بگوييد آدرس ما در مدينه منوره خيابان... هتل... است. مِنْ فَضْلِكَ قُلْ لِلسَّائق: عنوانُنا في المدينة المنورة هو: شارع ... فندق... از پنجره نگاه كن! ما از جده تا مدينه منوره جز زمينهاي باير و دشتهاي بيآب و علف چيزي نميبينيم. اُنْظُرْ (شُوفْ)(عا) مِنَ النَّافِذَةِ اِنَّهُ لَسْنا نَجِدُ بينَ جدَّة و المدينة المنورة اِلاَّ الاراضي القاحِلَة و الصحاري اليابسة. مدير كاروان ميگويد: اين شيرينيها و پپسي را به راننده بده. يَقول حملدارُ القافلةِ: أَعْطِ هذِهِ الحلوياتِ و البِيبسِي الی السَّائِقِ. برادر راننده! مدير كاروان اينها را براي شما فرستاده. أخي السائق! أَعطاكم حملدارُ القافِلَة هذِهِ الحلويَّاتِ و البيبسي. از او بسيار سپاسگزارم. أَشْكُرُهُ كثيراً. آنجا مدينه منوره است. هناكَ المدينةُ المنورةُ. انشاء الله تا چند لحظه بعد وارد مدينة منوره ميشويم. اِنْ شاءَ اللَّهُ بعدَ لحظاتٍ سَنَدْخُلُ المدينةَ المنورةَ. اينجا جايي است كه پيامبر گرامي در آن قدم زده، و انبياي الهي و ائمة معصومين ـ كه هزاران درود و ثنا بر آنان باد ـ در آن نفس كشيده اند. هنا مكانٌ مَشَی عَلَی أَرْضِهِ النَّبيُّ الكريمُ و تَنَفَّسَ فيه أنبياءُ اللهِ و الائمةُ المعصومونعليهم آلاف التحية و الثناء. بنابراين دوست داريم هر ذره از خاك اين شهر را ببوسيم. بناءً عَلَی هذا نَوَدُّ أَنْ نُقَبِّلَ كُلَّ ذَرَّةٍ مِنْ ذَرَّاتِ تُرابه | |
http://araby.moontada.net/t219-topicمنبع:
موضوع: عربی در سفر 2 الإثنين أبريل 30, 2012 10:32 am | |
پس از چند ساعت هواپيما در فرودگاه بين المللي جده فرود ميآيد و ما وارد سالن فرودگاه ميشويم. بَعْدَ ساعاتٍ تَهْبِطُ الطائِرةُ في مطارِ جدَّة الدّوليّ فَنَدْخُلُ صالةَ المطارِ. چرا سالن فرودگاه و مخصوصاً دستشوييها تا اين اندازه كثيف است؟ لماذا صالَةُ المَطارِ و لاسِيَّما دَوْرات المياهِ وَسِخَةٌ لهذا الحَدّ؟ شايد به دليل ازدحام مسافران باشد. رُبَّما سَبَبُهُ ازْدِحامُ المُسَافرينَ. اكنون چكار میكنيم؟ و الا´نَ ماذا نَفْعَلُ؟ حدود دو ساعت مينشينيم سپس دستور ورود به سالن بعدي را به ما ميدهند. نَجْلِسُ هنا ساعَتَيْنِ تقريباً فَسَيَأْمُرونَنا بِدخُولِ الصَّالَةِ الثَّانِيةِ. كارمند فرودگاه به ما نگاه ميكند و گذرنامهها را مهر ميزند. يَنْظُرُ اِلَيْنا مُوَظَّفُ المَطارِ و يَخْتِمُ الجَوازاتِ. چرا اين كارمند با رويي گرفته با ما روبرو ميشود؟ لماذا يُواجِهُنا هذا المُوَظَّفُ مُقَطَّبَ الوجْهِ؟ نميدانم شايد خسته است. لا أدري رُبَّما هُو تَعْبَان. اكنون ما وارد عربستان شدهايم. لَقَدْ دَخَلْنَا الآنَ المملكةَ العربيَّةَ السُّعُودِيَّةَ. يك ساعت بعد سوار اتوبوسها ميشويم و به سمت مدينه منوره حركت ميكنيم. بَعْدَ ساعَةٍ نَرْكَبُ الحافِلاتِ مُتَّجِهينَ نَحْوَ المدينةِ المُنَوَّرةِ. از بدشانسي ما راننده اتوبوس هم عصبي است و با كسي حرف نميزند. مِنْ سُوءِ حَظِّنَا سائقُ الحافِلَةِ عَصَبِيٌّ (مُعَصَّبٌ) أَيْضاً وَ لايَتَكَلَّمُ مَعَ أَحَدٍ. مدير كاروان از زائران ميپرسد چه كسي ميتواند با راننده عربي حرف بزند. يَسْأَلُ حَملدارُ القافِلَةِ عَنْ الزُّوّارِ قائلاً مَنْ يَسْتَطيعُ لِيَتَكَلَّمَ مَعَ السائقِ باللُّغَةِ العربيَّةِ. من ميتوانم با او عربي صحبت كنم. أنا أقدر أَنْ أحاورَهُ باللغةِ العربيةِ. لطفا به راننده بگوييد كولر اتومبيل را خاموش كند. زيرا هوا بسيار سرد است. مِنْ فَضْلِكَ قُلْ للسَّائِقِ لِيُسَكِّرَ مُكَيَّفَ السَّيَّارةِ. لانَّ الجوَّ باردٌ جِدّاً. لطفا به راننده بگوييد كولر اتومبيل را روشن كند. زيرا هوا بسيار گرم است. مِنْ فَضْلِكَ قُلْ لِلسَّائِقِ لِيُشغِّلَ مُكَيَّفَ السَّيَّارةِ. لاَنَّ الجوَّ حارٌّ جِدّاً. لطفا به راننده بگوييد آدرس ما در مدينه منوره خيابان... هتل... است. مِنْ فَضْلِكَ قُلْ لِلسَّائق: عنوانُنا في المدينة المنورة هو: شارع ... فندق... از پنجره نگاه كن! ما از جده تا مدينه منوره جز زمينهاي باير و دشتهاي بيآب و علف چيزي نميبينيم. اُنْظُرْ (شُوفْ)(عا) مِنَ النَّافِذَةِ اِنَّهُ لَسْنا نَجِدُ بينَ جدَّة و المدينة المنورة اِلاَّ الاراضي القاحِلَة و الصحاري اليابسة. مدير كاروان ميگويد: اين شيرينيها و پپسي را به راننده بده. يَقول حملدارُ القافلةِ: أَعْطِ هذِهِ الحلوياتِ و البِيبسِي الی السَّائِقِ. برادر راننده! مدير كاروان اينها را براي شما فرستاده. أخي السائق! أَعطاكم حملدارُ القافِلَة هذِهِ الحلويَّاتِ و البيبسي. از او بسيار سپاسگزارم. أَشْكُرُهُ كثيراً. آنجا مدينه منوره است. هناكَ المدينةُ المنورةُ. انشاء الله تا چند لحظه بعد وارد مدينة منوره ميشويم. اِنْ شاءَ اللَّهُ بعدَ لحظاتٍ سَنَدْخُلُ المدينةَ المنورةَ. اينجا جايي است كه پيامبر گرامي در آن قدم زده، و انبياي الهي و ائمة معصومين ـ كه هزاران درود و ثنا بر آنان باد ـ در آن نفس كشيده اند. هنا مكانٌ مَشَی عَلَی أَرْضِهِ النَّبيُّ الكريمُ و تَنَفَّسَ فيه أنبياءُ اللهِ و الائمةُ المعصومونعليهم آلاف التحية و الثناء. بنابراين دوست داريم هر ذره از خاك اين شهر را ببوسيم. بناءً عَلَی هذا نَوَدُّ أَنْ نُقَبِّلَ كُلَّ ذَرَّةٍ مِنْ ذَرَّاتِ تُرابه | |
http://araby.moontada.net/t219-topicمنبع:
نعاین الحوار بين الطالب المصري محمد الذي أنهى دراسته بكلية الآداب- قسم اللغة الفارسية بجامعة طهران، و بين زميله علي الذي حضر في المطار مع أصدقائه الآخرين لتوديع محمد و هو يغادر طهران إلى بلاده مصر.
بداية إليكم المفردات/ الجزء الأول/
خُداحافِظي:توديع
اَزْ مَنْ جُدا مي شَوَدْ:يفارقني
دُوسْتي:صداقة
خُرْسَنْدْ:راضي
فَرامُوشْ نَكني:لا تنسى
اُميدْوارَمْ: آمل
الجزء الأول/
محمد: ديگَرْ بايدْ خُداحافِظي كنيمْ.
محمد: إذن لِنُودعِ بعضنا.
علي: اِحْساسِ عَجيبي دارَمْ! فِكرْ مي كنْمْ بَرادَرَمْ اَزْ مَنْ جُدا مي شَوَدْ.
علي: لديّ احساس عجيب! يتداعى لي أنّ أخي يفارقني.
محمد: مَنْ هَمْ هَمينْ اِحسْاسْ را دارَمْ. تو بِهْتَرينْ دُوسْتِ مَنْ هَسْتي.
محمد: أنا أيضاً لديّ نفس الإحساس. أنت أفضل صديق لي.
علي: مَنْ هَمْ اَزْ دوُسْتي با تُو بِسْيارْ خُرْسَنْدَمْ.
علي: أنا أيضاً راض جداً من صداقتي معك.
محمد: مي داني! مَنْ ايرانْ را دُوسْتْ دارَمْ، بِهْ خاطِرِ مَرْدُمِ بِسْيارْ خُوبَشْ و آشنايي با تو وَ سايرِ دُوسْتانْ.
محمد: تعلم! أنا احبّ ايران، لأجل شعبها الطيب جداً و تعرفي بك و بالأصدقاء الآخرين.
علي: پَسْ اُميدْوارَمْ كهْ ما را فَرامُوشْ نَكني.
علي: إذن آمل أن لاتنسانا.
محمد: مَگَرْ مي توانَمْ شُما را فَرامُوشْ كنَمْ؟
محمد: و هل أستطيع أن أنساكم؟
نعود إلى المفردات/ الجزء الثاني/
مُوَفَقْ باشي:تتوفق
بِهْ آرِزُوهايتْ بِرِسي:تبلغ آمالك
سَلامْ بِرِسانْ:بلّغ التحيات..
بِهْ مَنْ خَبَرْ بِدِهْ:أخبرني
تو را بِهْ خُدا مي سِپارَمْ:أستودعك الله
خُدا نِگَهْدارْ: في أمان الله
الجزء الثاني/
علي: اُميدْوارَمْ سَفَرِ خُوبي داشْتِهْ باشي وَ دَرْ كارْهايتْ مُوَفَقْ باشي.
علي: أتمنى لك سفرة ممتعة والموفقية في أعمالك.
محمد: مُتشَكرَمْ. مَنْ هَمْ اُميدْوارَمْ بِهْ هَمِهْ ي آرزُوهايتْ بِرِسي.
محمد: شُكراً، أنا أيضاً آمل أن تبلغ جميع آمالك.
علي: بِهْ پِدَرْ وَ مادَرَتْ سَلامْ بِرِسانْ. وَقْتي بِهْ مَقْصَدْ رِسيدي بِهْ مَنْ خَبَرْ بِدِهْ.
علي: بلّغ تحياتي لوالديك. عندما تصل أخبرني.
محمد: حَتْماً. عَلي عَزيزْ بَرايِ هَمِهْ چِيزْ اَزْ تُو مَمْنُونَمْ.
محمد: حتماً. علي اشكرك على كلّ ماقدمت لي.
علي: خواهِشْ مي كنَمْ. تو را بِهْ خُدا مي سِپارَمْ.
علي: عفواً. استودعك الله.
محمد: هَرْگِزْ مُحِبَتِ شُما را فَرامُوشْ نِمي كنَمْ. خُدا نِگَهْدارْ.
محمد: لن أنسى مودتكم أبداً. في أمان الله.
ندعوكم مستمعينا الأعزاء للإستماع إلى الحوار بالفارسية.
محمد: ديگر بايد خداحافظى كنيم.
علي: احساس عجيبى دارم! فكر مى كنم برادرم از من جدا مى شود.
محمد: من هم همين احساس را دارم. تو بهترين دوست من هستي.
علي: من هم از دوستى با تو بسيار خرسندم.
محمد: مى دانى علي! من ايران را دوست دارم، به خاطر مردم بسيار خوبش و آشنايى با تو و ساير دوستان.
علي: پس اميدوارم كه ما را فراموش نكني.
محمد: مگر مى توانم شما را فراموش كنم؟
علي: اميدوارم سفر خوبى داشته باشى و در كارهايت موفق باشي.
محمد: متشكرم. من هم اميدوارم به همه آرزوهايت برسي.
علي: به پدر و مادرت سلام برسان. وقتى به مقصد رسيدى به من خبر بده.
محد: حتماً. على عزيز براى همه چيز از تو ممنونم.
علي: خواهش مى كنم. ترا به خدا مى سپارم.
محمد: هرگز محبت شما را فراموش نمى كنم. خدا نگهدار.
http://araby.moontada.net/t219-topicمنبع:
میوه ها

السبت يونيو 09, 2012 4:18 pm
به قول سهراب «به سراغ من اگر می آیید/ نرم و آهسته بیایید/ مبادا...